اون واقعا یه دلقک بود.
یه دلقک ترسناک که دستش یه یر ادم داشت.
اون سر ادم واقعی بود و داشت ازش خون چکه میکرد.
من از ترس سریع در رو بستم.
و زود زنگ زدم به مامان و بابام.
من گفتم م....ممم...مماننننن
مامانم گفت چیه چیشده؟
من گفتم ماماننننننن زود بییان خونهههههه
مامانم گفت چی؟ چرا؟ما الان نمیتونیم
من گفتم مممااممااننن یههه دللقک اینجاسس
مامانم گفت چی؟خب اره ممکنه هالووین نزدیکه
من گفتم نهههههه اون واقعیههه تو دستش یه سر انسان داره
مامانم گفت عه واقعا چه چرت و پرت های جالبی گفتی
من گفتم نههه مامان وایسااا
و تلفن قط شد.
از ترس همه جام میلرزید.
و رفتم جلوی در و از چشمک به بیرون نگاه کردم.
هیچی نبود.
با خیال راحت رفتم اتاقم.
پرده اتاقم باز بود و اون دلقک روانی پشت
پنجره اتاقم وایساده بود و با لبخند نگاهم میکرد.
داد زدم و رفتم گوشیمو اوردم و به پلیس رنگ زدم.
پلیس الو پلیس بفرمایید
من افسر لطفا کمکم کنیدددد
پلیس چیشده؟مشکلتون چیه؟
من ددللققککک
پلیس چی؟دلقک؟منظورت چیه؟
من اقای پلیس من از دارک وب دلقک سفارش داده بودم و الان درست جلوی دره
با سر یه انسان واقعی
پلیس عزیز من زیاد فیلم جنایی نبیبن و نترس شاید به خاطر هالووینه
من داد زدم اقای پلیس همین الان چن تا نیرو بفرستین من خیلی میترسم
پلیس روز خوبی داشته باشین
و تلفن قط شد.
من دستم یه چاقوی بزرگ برداشتم و اروم به طرف در رفتم.
اولش از چشمک به بیرون نگاه کردم هیچکس نبود و بدش اروم در رو باز کردم به چپ نگاه کردم هیچکس نبود به راست نگاه کردم و اون دلقک با چاقو بالا سرم وایساده بود.
زهر ترک شدم.
داد زدم.
ولی همه جا خلوت بود و حتی مورچه هم نبود.
میدونستم که اخرین نفاسمه...میدونستم که باید فرار کنم و کمک بخوام...ولی خودمو گم کرده بودم.
و اون با چاقو به شونه سمت راستم ضربه زد و بعدش که از شدت درد داد زدم با هست ضربه چاقو به شکمم از حال رفتم ولی هنوز اون ضربه هایی که به بدنم میزد رو حس میکردم.